نادانی فعال و دانش فعال
منظور از نادانی فعال جذب اطلاعات نادرست و استفادهی فعال از آنهاست. برای مثال رنه دکارتِ فیلسوف اعتقاد راسخ داشت که حیوانات عملاً احساسی ندارند و صرفاً ماشینهای خودکار هستند؛ و بر اساس این نادانی فعال آزمایشهای دردناکی روی حیوانات میکرد و تفسیرش این بود که ضجههای دردناک این حیوانات سروصدای بی خودی است. نادانی فعال همیشه و همه جا خطرناک است.
منظور از دانش فعال جذب و استفادهی فعال از اطلاعاتی است که نه تنها درستند، بلکه درک عمیق آنها ناگزیر منجر به دانش بیش تر خواهد شد. مثلاً دانش تفکّر انتقادی، وقتی بارها و بارها از آن برای کسب دانش استفاده کنیم، به دانش فعال تبدیل میشود. شناخت سلول در زیست شناسی میتواند دانش فعال باشد در صورتی که از این دانش برای درک بهترِ ساختارِ همهی اشکال حیات استفاده کنیم.
داشتن دانش فعال مایهی تحول انسانهاست. برای مثال زمانی که حقیقتاً تشخیص دهیم گروههای اجتماعی چطور بر رفتار ما اعمال سلطه میکنند، دیگر فقط مشاهده گر رفتارهای انسانها نیستیم. تبعیت، فریبکاری و خودفریبی هم میبینیم.
دانش فعال کلید یادگیری مادام العمر است. در همهی درسها به دنبال دانشی باشید که تفکّرتان به دانش بیشتر و بیشتر هدایت کند. دنبال اصول اولیه بگردید. دنبال قوانین و نظریههای اصلی بگردید. دنبال مفاهیم بنیادین بگردید.
استلزام(Implication)
استلزام یکی از مؤلّفههای مهم تفکّر میباشد. استلزام یعنی همراه داشتن یا همراه گرفتن. استلزام حقیقتی است که از دیگر حقایق سرچشمه میگیرد. منظور از استلزام استدلال آن چیزی است که از تفکّرمان سرچشمه میگیرد. مثلاً، اگر به کسی بگویید دوستت دارم دلالت بر آن دارد که موفقیت، سعادت، خوشبختی، شادمانی، و شادکامی وی برای شما مهم است و در جهت تحقق عملی آنها گام بر میدارید. یا اگر به کسی قولی میدهید یعنی اینکه تصمیم دارید سر قولتان بایستید. بنابراین، خوشبختی کسی را خواستن استلزام (همراه) دوست داشتن آن شخص است و سر قول ایستادن استلزام قول دادن. اگر کسی طرفدار دموکراسی یا فمنیسم است باید استلزامات این دو را بپذیرد و در جهت تحقق آنها گام عملی بردارد. یا کسی که خودرو میخرد باید استلزام تصادف کردن با آن هم بپذیرد. به عبارت دیگر، استلزام یعنی عواقب، پیامدها، و مسئولیتِ افکار، گفتار، و رفتار خود را پذیرفتن.
انواع استلزام
در هر موقعیتی ممکن است سه نوع استلزام وجود داشته باشد: ممکن، محتمل، و ناگزیر. برای مثال هر وقت رانندگی میکنید، استلزام ممکن آن است که تصادف کنید. اگر در هوای بارانی و جادهی لغزنده و با سرعت بالا در جادهای شلوغ رانندگی کنید، احتمال دارد تصادف کنید. اگر در یک بزرگراه با سرعت زیاد رانندگی کنید و مخزن روغن اتومبیل شما خالی شده باشد و اتومبیل جلو شما به فاصلهی سه متری ترمز کند، استلزام ناگزیر آن است که تصادف خواهید کرد و با این شرایط تصادف اجنتاب ناپذیر است.
اگر در بارهی استلزامات ممکن، محتمل، و ناگزیر در تصمیمات زندگی مهارت داشته باشیم، میتوانیم پیامدهای مثبت تصمیمات زندگی را افزایش دهیم و پیامدهای منفی آن را کاهش دهیم.
با مهارت در مؤلّفهی استلزام در تفکّر میتوانیم از اتفاقات منفی در زندگی جلوگیری کنیم.
واکنش لبخند، لبخند است. در واقع استلزام لبخند زدن، لبخند زدن از طرف دیگران است.
پیشگویی خود محققکننده(Self-fulfilling prophecy)
پیشگویی خود محقق کننده به آنگونه از پیشبینی میگویند که بعد از آنکه اعلام یا صادر میشود خودش شرایطی ایجاد میکند که باعث میشود همان پیشگویی به حقیقت بپیوندد.
مثال ۱:
در سال ۱۹۲۹ در ایالات متحدهی آمریکا بحران مالی پیش آمد و شایع شد که بانکها ورشکست خواهند شد. به همین دلیل مردم به بانکها هجوم بردند و پولهای خود را بیرون کشیدند. همین موضوع باعث ورشکستگی بانکها شد.
مثال ۲:
کسی که بهطور کلی خوشبین است و دیگران را انسانهای خوب میداند و انتظار دارد از مردم برخورد خوب ببیند، احتمالاً با خوشرویی با مردم برخورد میکند و در نتیجه از آنها برخورد خوب و خوشاخلاقی میبیند. یا کسی که خود را خوش شانس میداند، بیشتر در رقابتهای مختلف شرکت میکند و در نتیجه، احتمال برنده شدنهایش بیشتر میشود.
مثال ۳:
اگر بگوییم سرخپوستان انسانهایی وحشی هستند. همین گفته باعث میشود سرخپوستان خشمگین شده و خشونت بخرج دهند. سپس نتیجه بگیریم که پیش بینی و استدلال ما از قبل صحیح بوده است.
پیشبینی خود محقق کننده در مقابل پیشگویی خود مخرّب(Self-defeating prophecy) قرار دارد. در پیشبینی خود-مخرّب یک پیشبینی انجام میشود ولی خود آن شرایطی را به وجود میآورد که در نهایت مانع از به وقوع پیوستن آن میشوند.
مثال:
ایرادی که به استدلال نیچه گرفته میشود که میگفت:
هیچ حقیقتی وجود ندارد.
آیا خود این جمله حقیقت ندارد؟
استلزام تجربی و انواع تجربه
استلزام تجربی از موقعیت و واقعیتی سرچشمه میگیرد که از یک تجربه حاصل شده باشد. مثلاً، سرخی ذغال درون اجاق از لحاظ تجربی مستلزم درجه حرارت بالا است. یا تب بسیار بالا مستلزم عفونت شدید یا ویروس قوی در بدن میباشد. انسان عاقل و متفکّر با توجه به استلزام تجربی از پیامدهای ناگوار و ناخوشایند و منفی در زندگی جلوگیری میکند. مثلاً، با دیدن یک صحنهی تصادفِ دلخراشِ یک رانندهی مستِ بی احتیاط تصمیم میگیرد مشروب ننوشد و با احتیاط رانندگی کند. این نوع تجربه حاصل تعامل اجتماعی است که اشمیت به آن تجربهی تعاملی یا تجربهی اجتماعی میگوید.
هرکه ناموخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
رودکی
انواع تجربه از دیدگاه اشمیت
اشمیت تجربه را به پنج نوع دسته بندی میکند:
۱. تجربهی حسی: تجربهی حسی از طریق حواس پنج گانه (بینایی، چشایی، بویایی، لامسه، و شنوایی) حاصل میشود. مثلاً، بوییدن یک نوع عطر خاص یک تجربهی حسی است که از طریق حس بویایی حاصل میشود.
۲. تجربهی احساسی: تجربهی احساسی از طریق بیان احساسات، هیجانات، عواطف مانند شادی، غم، اندوه، احساس خوشایند یا ناخوشایند کردن حاصل میشود. مثلاً، واکنش احساسی و هیجانیِ ناشی از استشمام یک نوع عطر خاص و احساس خوشایندی یا ناخوشایندی یک تجربه احساسی است.
۳. تجربهی فکری: تجربهی فکری یا عقلی اشاره به قوه درک و خرد انسان دارد. این نوع تجربه با درگیر شدن فکر و ذهن بصورت خلاقانه با محیط حاصل میشود. مثلاً، درک و تشخیص تفاوت بین بوهای چند نوع عطر و مقایسهی بین آنها و تصمیم گرفتن برای انتخاب عطر مورد علاقهی خود بین چند نوع عطر یک تجربهی فکری یا عقلی است.
۴. تجربهی عملی: تجربهی عملی با توجه به رفتارها و سبک زندگی حاصل میشود. مثلاً، نوع عطری که شما عملاً از آن استفاده کرده، به آن عادت میکنید یک تجربهی عملی میباشد.
۵. تجربهی تعاملی: تجربهی تعاملی از طریق تعامل فرد با افراد دیگر در جامعه حاصل میشود که به آن تجربهی اجتماعی نیز گفته میشود. این تجربه باعث شناخت افراد از یکدیگر میشود و احساس تعلق به یک گروه ناشی از همین نوع تجربه است. مثلاً، در تعامل و برخورد با دوست خود متوجه میشوید از یک نوع عطر خاصی استفاده کرده که شما قبلاً آن را تجربه نکرده اید، با استفاده از تجربهی حسی، احساسی و فکری، تصمیم میگیرید این تجربه را عملی کرده، از آن عطر استفاده کنید.
حکایت سعدی در باب تجربهی تعاملی
لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟
گفت: از بی ادبان! هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.
نگویند از سر بازیچه حرفی
کز آن پندی نگیرد صاحب هوش
و گر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانند آیدش بازیچه در گوش
(گلستان سعدی، باب دوم در اخلاق درویشان)
استنتاج(Inference)
استنتاج یک فرایند ذهنی و کنش عقلی است که فرد از طریق آن به درستی مسائل پی میبرد. برای مثال، اگر کسی با چاقویی در دست به ما نزدیک شود، نتیجه میگیریم که میخواهد به ما آسیب برساند. اگر نوزادی گریه کند نتیجه میگیریم گرسنه است. استنتاجها ممکن است درست یا غلط، منطقی یا غیر منطقی، موجه یا غیر موجه باشد. افراد مختلف ممکن است از یک موقعیت نتیجهی متفاوتی بگیرند زیرا آن موقعیت را از دیدگاههای متفاوتی بررسی میکنند و اطلاعات را به گونهای متفاوت میبینند.
سؤالات مؤلّفهی استنتاج
۱. چطور به این نتیجه رسیدید؟
۲. میتوانید دلیل تان را توضیح دهید؟
۳. آیا جز این نتیجه، نتایج دیگری هم میتوان گرفت؟
۴. با این اطلاعات و حقایق، بهترین نتیجه گیری ممکن چیست؟
۵. از رفتارِ X چه برداشتی میکنید؟ آیا تفسیر دیگری هم میشود کرد؟
دوستان با پایان یافتن بخش چهارمِ آموزشِ تفکّر انتقادی که به مؤلّفههای تفکّر اختصاص داشت، بخش پنجم که مربوط به مهارت گوش دادن و انواع آن میباشد شروع میشود. در این بخش به اصول و روشهای گوش دادن، اهمیت گوش دادن در زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی، گوش دادن در محل کار به همکاران مخصوصاً به رئیس، گوش دادن به کودکان و نوجوانان، گوش دادن زوجین، فرق بین شنیدن (hearing) و گوش دادن (listening) و انواع گوش دادن مانند گوش دادنِ تشخیصی، تبعیضی، توافقی، تشویقی، فعالانه، منفعلانه، درمانی، همدلانه، همدردانه، جنسیتی (با جنس مخالف)، اولیه، کامل، جامع، عمقی، سطحی، انتخابی، کاذب، پذیرشی، اطلاعی، ارزیابی، محاوره ای، جزئی، قضاوتی، شخصیتی، نقّادانه، خلاقانه، انعکاسی، صبورانه و ... ( ۳۰ نوع گوش دادن) پرداخته میشود.
مهارتهایی که شما به آنها نیاز دارید.
این بخش، جذاب ترین، لذت بخش ترین و جالب ترین بخش آموزش تفکّر انتقادی برای مخاطب و خواننده (و تهیه کننده) میباشد.
پایه و اساس ارتباطات انسان از گوش دادن شروع شده و شکل میگیرد. (شروع واکنش جنین به صداها از ۱۸ هفتگی [زمان شکل گیری گوشها] و تکامل آن تا ۲۳ هفتگی و ادامه این فرایند...)
همچنین، پایه و اساس اختلافات انسانها از عدم مهارت گوش دادن میباشد.
متاسفانه، مهارت گوش دادن بیش تر از مهارتهای چهارگانه زبان (listening, speaking, reading, writing) مغفول مانده است. گوش کردن بیشتر افراد منفعلانه، تداعی گرایانه، غیر انتقادی، و سطحی میباشد. سرسری گوش کردن نه تنها باعث جذب نصف و نیمهی موضوعات میشود، بلکه سخت باعث کج فهمی و سو تفاهم میشود.
کسب مهارتِ گوش دادنِ درست و کامل و آشنایی با انواع گوش دادن و پی بردن به اهمیت آن در زندگی، کیفیت زندگی فرد را دگرگون کرده، مانع بسیاری از اختلافات، طلاقها، متارکههای عاطفی، درگیریها، جداییها، و بحث و جدلها بین انسانها مخصوصاً بین اعضای خانواده و افرادی که در یک گروه و زیر یک سقف با هم زندگی میکنند میشود.
گوش دادن یکی از پرکاربردترین و مهمترین مهارتهای زندگی میباشد.
با توجه به تجربهی بیش از دو دهه (۲۳ سال تا کنون) آموزش مهارتهای چهارگانهی زبان (گوش دادن، صحبت کردن، خواندن و نوشتن) مخصوصاً مهارت گوش دادن در مراکز آموزش عالی، تلاش میشود مطالبی از منابع فوق انتخاب شود که آگاه کننده، مفید، موثر، گویا، و عملی در زندگی شخصی و اجتماعی باشد.
نظرات